امروزیات/ روزانه های من

افکار خود را به دست ماندگاری میسپارم شاید کسی دید و همدردی کرد....

امروزیات/ روزانه های من

افکار خود را به دست ماندگاری میسپارم شاید کسی دید و همدردی کرد....

امروزیات/ روزانه های من

مینویسم از دلم بر روی لوح زندگی
آن چنین بود و نماند و این چنین خواهد نماند

آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ژوراسیک» ثبت شده است

یک لحظه فکر کنید آخرین داییناسور با یک دستگاه پیشرفته به تئاتر شهر آمده ، جمعیت ترسان و هراسان در حال فرار اند که داییناسور به ایستگاه مترو میرود و سوار یک واگن شده و به سمت ارم سبزحرکت میکند . در طول مسیر همه به او چشم دوخته اند و او با خشم و دهانی که دندان های سفید و تیزش را نمایان کرده به اطراف می نگرد و با ترمز های مترو به دیگران برخورد میکند . شاید فکر کنید که داییناسور باید در ایستگاه اکباتان پیاده شود و ماجراجویی های زیادی شکل بگیرد ،حتی ممکن است نبرد داییناسور و اکبر خرم دین ادامه گودزیلا در برابر کینگ کونگ باشد اما داییناسور بسیار عاقل است چون خرج چند خانواده را میدهد و علاقه ای به قطعه قطعه شدن در چند سطل زباله را ندارد . صبر میکند تا بالاخره در ایستگاه چیتگر پیاده شود و به غرب وحشی سلام کند . پارک جنگلی چیتگر یا همان دروازه غرب وحشی ، جایی که استوانه های گنگ ایران برای گذراندن اوقات فراغت خود با دوستانشان همراه تخم مرغ و گوجه و سنگک و گاز پیکنیکی به آنجا می روند . داییناسور به دنبال سلطه خود در این جاست پس شروع میکند به دوییدن  در چیتگر از سر بالایی ها و سر پایینی ها میگذرد  و مردم بهت زده به او نگاه میکنند . از میان درختان که عبور میکند ردی از خود به جا میگذارد .او در بلند ترین منطقه پارک می ایستد و رو به گودالی پر از آب غررش میکند . 
آن گودال که به دریاچه شهدای خلیج فارس نام گذاری شده ، تنها جایی بود که داییناسور با تواضع حضور یافت تا به شهدا ،خلیج فارس و اجداد  خود احترام بگذارد حتی کلمن را آنجا دید و با تعجب یک لیوان آب با آن نوشید . مدتی نگذشته بود که داییناسور متوجه شد که اشتباه آمده  فضا ،جای این جور کارها نیست . این گودال آب که در نزدیکی دروازه غرب وحشی است هیچ ربطی به آن نداشته و کسی آن را گردن نمیگرد . انگار از نتایج جبر جغرافیایی پدید آمده، پس هر چه سریع تر آنجا را ترک کرد تا ماجرای ما منشوری و غیر قابل پخش نشود در  چیتگر به والیبال و فوتبال بازی کردن با مردم مشغول شد بعد یک دوچرخه کرایه کرد و در پیست دوچرخه سواری تا زمین تمرین اسکیت رفت و کمی هم آنجا هنرنمایی کرد بعد از دویدن در جاده به مکان  های خلوت پارک سر کشید تا با عکس ها و ژست های هنری خود اینستاگرام را زخمی کند. و در آخر با دیدن گونه ای عجیب از هنرمندان که به سلاطین پارک معروف اند و کلیپ های پر از محتوا می سازند (در حدی که داییناسور بعد از دیدن آن به یاد انسان های ما قبل تاریخ افتاد و از شدت علاقه یک دور سرتاسر پارک را غلط زد و تشنج کرد ) دست به ضبط یک سم پارکی ژوراسیک زد و بعد آنهم تا ده شب کنار آتش نشست و سیب زمینی زغالی خورد .   
تمامی متن بالا میتواند واقعی باشد ....البته بجز ماشین زمان ،ترسیدن مردم و به گمانم استفاده از مترو. شاید از خودتان بپرسید که چگونه ؟ جواب بسیار واضح است با یک ست داییناسور بادی نارنجی  تیرکس . 
برای اینکه تمامی کار های بالا را شاهد باشیم،فقط به یک ست داییناسور بادی نیاز داریم و کمی شجاعت و صد البته مقدار زیادی حماقت 
 * مهم نیست که یک ایده چقدر احمقانه باشد مهم این است که آن را انجام دهیم* این جمله چیزی مانند این متن را هدف گرفته ، که پر از شجاعت مملو از حماقت است در واقع زندگی گاهی باید اینگونه جلو برود ؛ باید به خود شهامت انجام دادن چیز هایی که دوست داریم را بدهیم و از دنیای خارج از منطقه امن خود نترسیم ، بالا آوردن این وبلاگ ،یادگیری یک ورزش یا هنر ،پیش قدم شدن برای ایجاد روابط ، نوشتن ، حل مشکلاتی که خواب را از ما گرفته اند، همه آنها یک ست داییناسور بادی اند یا بهتر است بگوییم تنها نیاز ما برای رسیدن به ژوراسیک، که باید آن را تهیه کنیم  آنهم با شهامت و کمی چاشنی حماقت اینگونه است که میتوانیم ژوراسیک خود را ایجاد و از بودن در آن لذت ببریم وحتی فراتر از آن ،دیگران را شادکنیم و به حرکت واداریم . 
ژوراسیک بودن باید به جا و با انرژی زیادی همراه باشد  وگرنه مشکل آفرین میشود . اگر واقعا مشتاق انجام دادن کاری نباشیبم ؛ هی دور خودمان میچرخیم و تا به خودمان بیاییم میبینیم که چیزی گلویمان را گرفته و نمیگذارد نفس بکشیم . شما نمیتوانید در جوب آب ده سانتی شنا کنید و یا در وبلاگ من چیزی بنویسید (البته اگر ببینم و خوشم بیاید چرا که نه ) ویا نمیتوانید جای کسی دیگر زندگی کنید پس نمیشود همه جا و در حضور همه کس ژوراسیک بود .  
باید موقعیتش پیدا شود و انرژی آن .... چقدر میتوانید افکار منفی بقیه را تحمل کنید و یا عصبانیت آنها را برای شکاندن یک تابو  و یا تمسخر شدن را حتی جدی گرفته نشدن  و از همه بدتر احساس بدرد نخوری که از درون خود را نشان میدهد . پس باید زمانی به ژوراسیک دامن زد که پر انرژی هستید اما این نباید شما را تنبل کند ... چند باری امتحان کنید  در مقیاس کوچک و یا در مقیاس بزرگ اما نیمه کاره ... کاری انجام دهید حتی اگر به خود اعتماد ندارید ، تا اعتماد خود را به دست نیاروردی  هیچ کاری نمی توان کرد .برای هر کسی نمی توان ژوراسیک شد برای دوستان صمیمی ، کسانی که دوسشان دارید ، کسانی که قضاوت نمیکنند ،چرا که نه هر لحظه می توان ژوراسیک شد اما باید مراقب افرادی که با اعمالشان سوزن به سمت ما پرت میکنند باشید گاهی جنس لباس ما بهتر از سوزن آنهاست اما اگر قدرت بیشتر و سوزن بهتری داشتند چه ؟ آیا توان ایستادگی در برابر آنها را داریم ؟
گاهی خیلی ضعیف و شکننده ایم و مطمئن هستیم که نمیتوانیم کار بزرگی انجام دهیم ، خب چه عیبی دارد کار های کوچک مقدمه کارهای بزرگ و خفن ما هستند این متن که شروع نویسندگی من را بعد از دو سال و اندکی استارت زد کار بزرگ یا شاهکار ادبی نیست اما پله ای است برای رسیدن به جایگاه بهتر  و اینکه زمانی که حالمان خوب نیست شرایطی مانند غرق شدن داریم دست و پا می اندازیم تا به چیزی وصل شویم . این کار های کوچک مثل تکه چوبی است که نمی گذارد اقیانوس مشکلات ما را در خود غرق کند .پس شروع کردن و شهامت داشتن همیشه ما را با چیز های جدیدی آشنا میکند حتی اگر به هدف ابتدایی خود نرسیم ، چیز هایی یاد میگیریم که قطعا به نفعمان است .
 
باید فرق ژوراسیک با تاکسیک بودن را بدانیم . باید ژوراسیک شد اما نباید به اسم ژوراسیک هر کاری کرد و انتظار این را داشت که همگی ما را بپذیرند . باید مرز  جهان خلاق را با جهان پر از تنفر دانست  ، جهانی که پر از سم و نفرت است هرگز اجایزه رشد خلاقیت را نمیدهد . 
در پایان باید بگویم همگی  ما در افکارمان پر از موقعیت  ژوراسیکوار داریم که به آنها بها نمیدهیم اما به محض اینکه برای اجرایشان گامی برداریم دنیایی جالب و پر از شگفتی جلویمان ظاهر  میشود 
کسی که برای بهتر شدن دنیای اطراف خود گامی برندارد 
هیچگاه نمیتواند پاسخ افکار سرگردان خود را بدهد

علیرضا آساره
۲۳ دی ۰۰ ، ۰۴:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر