امروزیات/ روزانه های من

افکار خود را به دست ماندگاری میسپارم شاید کسی دید و همدردی کرد....

امروزیات/ روزانه های من

افکار خود را به دست ماندگاری میسپارم شاید کسی دید و همدردی کرد....

امروزیات/ روزانه های من

مینویسم از دلم بر روی لوح زندگی
آن چنین بود و نماند و این چنین خواهد نماند

آخرین مطالب

۲ مطلب در فروردين ۱۴۰۱ ثبت شده است


چند روز پیش بود که در کلاس سبک شناسی نظم ، به یک دلیل منطقی - اولین نفر لیست بودن - مجبور به ارائه کلاسی شدم. ارائه در اول سال را دوست ندارم چون شرایط شیر تو شیر ، خر تو خر و قمر در عقرب است و میان این همه حیوان نمیشود کار قوی ارائه داد.  اما اجبار و کسر نمره دستان مرا بسته بود . کاری بود که باید انجام میشد. نفر دوم بودم که باید ارائه میدادم ، اول کلاس به تقسیم بندی کتاب برای ارائه و چیز های بی اهمیت گذشت . نفر اول هم که معلوم نبود در آن میکروفون کوفتی چه خزعبلاتی سر هم میکند که هی صدایش قطع میشود و در بزنگاهای مطالب مهم غیبش میزند . روز حذف و اضافه بود دقیقا وسط کلاس و زمان تقریبی ارائه من ، که به لطف مباحث بی پایان نماینده و کیفیت بد ارائه نفر اول ، دقیق در زمان ارائه من افتاد. همه میخواستند بروند (از جمله من) و یک درس را که استادی عجیب ، گیر داشت را حذف کنند (استاد محترم تکلیف در طول هفته قبول است اما تکلیف سر جلسه کلاس دیگر چه صیغه ایست ) پس وقت کم بود . ده دقیقه وقت بود که شاید میتوانستم پنج دقیقه دیگر به آن اضافه کنم. عصبی ، سردرگم و بی رقبت بودم که چطور در این زمان کم ارائه ای در شأن یک کلاس درس از من دیده شود . وقت هیچ کاری نبود و باید درباره شعر دوره سامانی میگفتم ، عصری که رودکی ، منیجک ترمذی ، شهید بلخی ، ابوشکور بلخی و دقیقی در آن می زیستند . صحبتم بر سر رودکی به درازا کشیده شد ، قابل انتظار بود ، بالاخره پدر شعر فارسی است و چند وزن را ابداع کرده .وقتی در مورد بقیه شاعران یک خط جهت رفع تکلیف گفتم که نمره ام حلال شود (ما از اوناش نیستیم) ، رسیدم به فردوسی و شاهنامه ، در چهار - پنج دقیقه باقی مانده ، واقعا از فردوسی چه میشد گفت ؟ فقط شرح زندگی او تا قبل از شاهنامه پنج دقیقه زمان می طلبد . پس من چگونه زحماتی را که خود فردوسی درباره آن میگوید :
بسی رنج بردم در این سال سی 
                          عجم زنده کردم بدین فارسی 
را در آن زمان کم به نمایش بگذارم . سخت بود ، حتی نمیشد مثال آورد و قلم و دیدگاه شاعر را بررسی کرد . حال که نمیشود فنی و علمی در زمان کم مفاهیم را به مخاطب رساند ، با زبان دل و احساس وارد می شویم . بعد از یک مقدمه کوتاه گفتم : شاهنامه خیلی خفنه ، شاید افراد دیگر در طول زمان شعر حماسی سروده باشند که یک بیت یا یک مثنوی قوی تر و بهتر از شاهنامه داشته باشد اما اگر به عنوان یک اثر کلی آن را در نظر بگیریم ، هیچ یک با شاهنامه برابری نمی‌کنند و فرسنگ ها فاصله دارند . اینجا اتفاقی نیفتاد و من ادامه دادم ، تا زمانی که خواستم بگویم  : فردوسی مثل یک صحنه پرداز ، شعر گفته و عواطف و احساسات را در هر بیت خود آورده  و چه در تراژدی ، چه در درام و چه در حماسه خفن است .  این خفنی که بر زبان آوردم ، سکوت استاد را شکست و تذکر داد خفن کلمه مناسب کلاسی در رشته ادبیات فارسی نیست و شروع کرد به ایراد گیری که دفعه اول نشنیده گرفتم اما وقتی دوباره تکرار کردی ....... ، من پشت میز در حالی که نگاهم به ساعت بود و می دیدم که زمان زیادی نمانده ، به این فکر کردم که چرا وقتی من میان این حیوانات (شیر و خر و عقرب ) گیر کردم و  در حالی که سعی میکنم آنها را در زمان کم به طبیعت خود برگردانم ، تا آب از آسیاب بیفتد، استاد به من میگوید آنها را بگیر و اهلی کن. استاد عزیز زمان کم است و وقت لفاظی نیست ، که اگر بود من در آن خبره ام  ، پس چرا حساس شدی ؟
حرف های استاد که تمام شد ، دست در جیبم کردم ، به یاد داشتم روزی در لایو شاهین کلانتری بودم و او تمرین کلمه برداری را توضیح میداد ، کتابی را باز کرد و رسید به واژه گران سنگ ، آنجا بود که من این کلمه را برای روز مبادا و  استفاده در متن هایم ، در جیبم گذاشتم البته مدتی بعد هم در کتابی چشمم به آن خورد و جایش در جیبم سفت تر شد . همانطور که میگفتم وقتی حرف استاد تمام شد دست در جیبم کردم و کلمه گران سنگ را به سمت استاد پرت کردم . هی سنگ پشت سنگ ، هی گران سنگ پشت فردوسی و شاهنامه . استاد هم مدام در برابر آنها جاخالی می داد . کار به جایی رسید که به جای یک لحظه  میگفتم یک لحظه از وقت گران سنگتان را منتظر بمانید . فکر نکنم کودکان فلسطینی به اندازه گران سنگ هایی که در این پنج دقیقه به سمت استاد پرت کرده بودم در کل تاریخ سنگ به سمت اشغالگران پرت کرده باشند .
مطمئنم وقتی به جای خفن از گران سنگ استفاده کردم ، همه کلاس تسمه تایم پاره کردند و استاد جا خورد ، واقعا از نظر خودم کنترول + شیفتِ غیر قابل پیش بینی بود . حتما استاد از خود پرسید که چرا وقتی از این قبیل کلمات بلد است آن گونه حرف میزند؟ استاد اگر میشنوی و میخوانی ( که فکر نکنم ) پاسختان را میدهم .
کلمات برای برقراری ارتباط اند از آن مهم تر برای ابراز احساساتی که نسبت به دنیای پیرامون خود داریم . 
هر چند زمان کم بود و باید سریع و تاثیرگذار سخن میگفتم اما خفن برای من یعنی کسی یا چیزی بسیار خوب که حرفی برای گفتن نمی‌گذارد ، همه چیزش عالی است و الگو . و چه کسی لایق تر از فردوسی برای این لقب در کلام من؟ اگر از همان اول میگفتم شاهنامه یک اثر گران سنگ است ، آنگاه دیگر حرف هایم روح نداشت و برای آن لحظهِ من نبود . احساس میکنم این واژه را یک ادیب کت و شلواری که تیپ زده و پشت میکروفون برای چند هزار نفر اجرا میکند ، در وصف شاهنامه میگوید نه منِ دانشجوی کلاسِ آنلاین !
اما چه کنم که روزی من هم باید با کت و شلوار درباره بزرگی اینگونه سخن بگویم ، چاره چیست ....
در این درگیری که خونی از دماغ کسی نریخت ، فقط دهانم از خفن و جیب هایم از گران سنگ ها تهی شدند ، همین...

 

علیرضا آساره
۲۱ فروردين ۰۱ ، ۱۵:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

حتما شده است ساعت ها به یک نقطه خیره شوید و به فکر فرو رفته باشید . 
اگر کسی همان لحظه از شما بپرسد به چی فکر میکنی ؟ میگویی هیچی 
اما این جوابی برای دست به سر کردن دیگران نیست جواب شما حقیقت است ، شما در آن لحظه به هیچ چیز فکر نمیکردید . اینگونه خیره شدن به دیوار عجیب است انگار آدم از این جهان جدا شده و در یک صفحه سفید منجمد مانده . فقط کافیه دو ساعت بعد اینگونه فکر ها از خود بپرسیم درباره چی فکر میکردم ؟ آن زمان است که صدایی از درونتان میگوید نمیدانم بیا دوباره فکر کنیم و به سمت نزدیک ترین دیوار موجود میروید.
شاید این طلسم دیوار ها است که آدم ها را به فکر کردن به هیچ چیز مشغول میکند . حقیقتش را اگر بخواهید آدم به در آن زمان به خیلی چیز ها فکر میکند اما سطحی و هی شاخه به شاخه میشوند یا به بدبختی های گذشته مشغول و از آن بدتر به اتفاقات ناگوار رخ نداده آینده می نشیند و به گریه می افتد. این نوع فکر کردن حرکت به سمت سراب است که هرگز چیزی به ما نمی افزاید . خب پس ما چه کار کنیم وقتی زمین و زمان و دیوار ما را به فکر کردن میخوانند ؟ 
خیلی راحت است به جای حرکت به سمت دیوار به سمت دفتر و خودکارمان حرکت کنیم . بگذاریم هر چه که در سرمان است خود را سُر بدهد روی کاغذ و آنجا بنشیند . بعضی از افکار در سر مانند موریانه اند شروع میکنند به خوردن ذهن اما وقتی روی کاغذ می آیند می شوند کبریت بی خطر . چه بسیار افکاری که داشتند ما را دیوانه میکردند اما وقتی روی کاغذ آمدند دیگر کوچک ترین اهمیتی نداشتند .
نوشتن فکر ها برای ما سازنده است باعث میشود افکار خود را از بیرون ببینیم و بفهمیم چگونه فکر میکنیم . باعث میشود فکر های ما با نظم باشند و شخصیت بگیرند . اینگونه فکر کردن باعث رشد ما میشود . همین الان که دارم این متن را مینویسم ، درگیر افکار پوچ دیواری بودم که تصمیم گرفتم افکارم را به دست کاغذ بسپارم و همین طور که دیدید نتیجه سازنده بود و تبدیل شد به این متن . 
نوشتن فکر ها مثل الک است افکارمان را خالص میکند . از طرفی باعث  کاهش شلوغی افکار در سر میشود و ما صدایی را که منتظرش هستیم میشنویم حتی در بد ترین شرایط .
گاهی اوقات وقتی  که میخواهیم افکار چموش در سر مان را بنویسیم ، متوجه تغییر شکلشان روی کاغذ میشویم که برایمان تعجب آور است و در جا مپرسیم من که به این ها فکر نمیکردم ، پس این ها چی هستند ؟ 
این از اعجاز ها و حتی ضعف های  نوشتن است خیلی از افکار ما در سرمان شکل دیگری دارند اما برای ورود به این دنیا و دیده شدن روی کاغذ ، مجبورند تغییر شکل بدهند که خیلی اوقات اتفاق بدی است .حتما شده است که یک اتفاق بسیار خوش حال کنند  را بخواهید بنویسید که فراموش نشود اما همین که کمی مینویسد میگویید این ، آن چیزی نبود که در سر من است . طبیعی است آدم انقدر باید تمرین و تلاش کند تا بتواند رضایت خود را کسب کند اما حقیقت این است که ما هرگز نمیتوانیم دقیقا چیزی که در سرمان است را روی کاغذ پیاده کنیم . هوشنگ ابتهاج میگویید بعد از ا ین همه تلاش و در دنیای ادبیات بودن تنها میتوانم بیست درصد چیزی که در سر دارم را بنویسم (چیزی تو این مایه ها ) 
دلیلش هم این است که زبان برای ارتباط میان ما انسان ها ساخته شده و ذهنیات  انسان چیزی فراتر از آن است . ما میتوانیم به چیز هایی فکر کنیم که هرگز وجود نداشته اند یعنی این دنیا ناتوان است در خلق  افکار ما 
پس چرا فکر میکنیم زبان و ادبیات انقدری توان دارد که احساسات ما را عینا ثبت کند ؟ نمیشود پس تنها کاری که میتوانیم بکنیم این است که با تلاش و نوشتن رضایت خود را کسب کنیم  شاید لبخدی به گوشه لبمان نشست .

علیرضا آساره
۰۸ فروردين ۰۱ ، ۱۹:۴۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر