امروزیات/ روزانه های من

افکار خود را به دست ماندگاری میسپارم شاید کسی دید و همدردی کرد....

امروزیات/ روزانه های من

افکار خود را به دست ماندگاری میسپارم شاید کسی دید و همدردی کرد....

امروزیات/ روزانه های من

مینویسم از دلم بر روی لوح زندگی
آن چنین بود و نماند و این چنین خواهد نماند

آخرین مطالب

چِرت نویسی

جمعه, ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۰۱:۰۵ ق.ظ

در دوران دبیرستان دوستی داشتیم ، ملقب به چرتی .  صدایش میزدیم فلانی چرتی به یاد دارم در وصف او و چرت هایش اشعاری سروده بودم که هنوز چند بیتی در ذهنم هک شده است .  برای مثال  
 نباشد در جهان چرتی که تو چرتی گفته ای / به چرتان خودت سوگند نگفته ای ، نگفته ای  
 و یا 
تمام جان را چرتان فدای چرت تو کردند / تو ای چرتگو تمامش کن که جان من به سر امد
البته که شعر دوم یک شعر عاشقانه بود که نمیدانم الان ناخواسته برای این متن تغییرش دادم و یا واقعا آن زمان این نسخه از را گفته ام هر چه هست اصلش این بود : 
تمام جان را جانان فدای جان تو کردند/ تو ای جانا تمامش کن که جان من به سر آمد 
از این ها بگذریم و دوست چرتگوی من بپردازیم . آن زمان که حرف میزد ( بخوانید چرت میگفت ) صبر میکردیم که حرف هایش تمام شود . و همگی یک صدا میگفتیم چی میگی چرتی . آن زمان هنوز ، تموم شد خیلی تاثیر گذار بود و یا بچه بیا پایین سرمون درد گرفت  نبود .  که اگر بود باعث ترک تحصیل یک جوان ایرانی میشدیم . این دوست ما همون طور که گفتم شروع میکرد به چرت گفتن ، انقدر میگفت و میگفت تا به یک کلام حق میرسید و دیگر آن را ول نمیکرد و هر چه مطلب چرت و باطل بود را فراموش میکرد . شنیدن چرت های زیاد برای ما انقدر خسته کنند بود که کلام حق او را هم چرت میشنیدیم . دست خودمان نبود چرت گفتن هایش بیش از حد بود . خب شاید بپرسید چرا داری چرت میگویی .
مدتی قبل جایی دیدم و شنیدم که فردی گفته : گاهی ده صفحه مینویسم تا چند خط به درد بخور به دست آورم .  ( چیزی تو این مایه ها بود ) 
ایده و حرف های پر مغز همیشه اولین گذینه پیش روی ما نیستند البته گاهی آخرین چیزی که به ذهنمان میرسد هم نیستند اما در عمق بیشتر به چشم میخورند .من مدت ها به این جمله فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که از دوست چرتگوی خود کمک بگیرم تا بتوانم درباره اش مقداری بنویسم . حالا بگذارید کمی بیشتر از دوست چرتگوی خود بهتان بگویم .  گاهی در اول بحث چرت نمیگفت کمی که دقت کردم دیدم هر وقت مدتی فکر میکند و به حرف دیگران گوش میدهد چرت هایش کم رنگ میشود مثل این وبلاگ که نمیدانید چه حجم مطلب چرت  روی کاغذ آمده و کاغذ روی کاغذ رفته تا عصاره اش بشود این مطالب که میخوانید و به اشتراک میگذارید میدانید چیست بعضی فکر میکنند آدم ها چرک نویس هایشان هستند ، تمرین ها و آزمون خطاهایشان را روی اشخاص انجام میدهند . این کار زیاد بد نیست بالاخره هر کس باید از جایی شروع کند و دیگران به او کمک کنند اما جایی غیر قابل تحمل میشود که طرف مقابل تلاشی برای بالا بردن کیفیت نکند و مخاطب برایش پشیزی ارزش نداشته باشد و انتظار داشته باشد که مخاطب همراهیش کند . اینگونه نمیشود که اگر ادامه دهد مانند دوست چرتی ما ، برخورد های خوبی از دیگران نمیبیند .دوست چرتگوی من یک ویژگی بد دیگر هم داشت و آن انتقاد پذیر نبودن بود ، بگذارید قبلش چیزی را بگویم بیایید همگی باور کنیم که همیشه نمیشود حق با ما باشد گاهی از خطوط ذهنیمان عقب نشینی کنید شاید مناظر جدیدی جلویمان پدید آمد . کسی که به ما انتقاد میکند لزوما به اصطلاح بدخواه ما نیست و یا دشمن پذیرش اشتباه آدم را از تباهی نجات میدهد ( احساس میکنم دارم اسرار التوحید مینویسم ) مثل دوست چرتی ما نباشید که انتقادی از دیگران نمیپذیرد و زمانی که کسی جلویش اعتراف به اشتباه کردن میکند همان لحظه از زیر فرش سبز میشود تا بگوید دیدی گفتم حق با من بود ، دیدی اشتباه کردی ، دیدی به حرف من رسیدی . دوست چرتی من دیدی و کوفت وقتی به اشتباهم پی بردم حتما سرم به سنگ خورده و گیجم تو دیگر چرا با طبر افتاده ای به جانم ... (کاش میتوانستم این ها را به خودش بگویم ...البته با این حجم منطقی که دارد هرگز قبول نمیکند و شروع میکند به چرت گفتن پس بی خیالش ) همه این ها را گفتم برسم به اینجا که برای نوشتن (تاکید میکنم فقط نوشتن ) مانند دوست چرتی من باشید انقدر چرت و چرک بنویسید تا به جایی برسید که به خودتان بگویید این چیزی بود که میخواستم و آنقدر به آن بپردازید و بنویسید که قلمتان تمام شود .  در توجیه زیاده گویی های کسی میگویند حرف مفته کنتور نمی اندازد که تو هم بگو 
حالا من هم این را درباره نوشتن میگویم ؛ نوشتن مفته کنتور نمی اندازد که پس بنویس ( البته بجز  پول کاغذ و قلم اما اگر تایپ میکنید متاسفانه واقعا کنتور می اندازد) حتی وقتی به بلیط طلایی رسیدید به اون ایده میلیون دلاری دست از نوشتن بر ندارید آنجا تازه شروع کار شماست ببینید فکر کنید به دنبال الماس شروع کرده اید به حفر کردن یک معدن ماه هاست که بیل و کلنگ زدید و با فرغون خاک ها را جا به جا کرده اید . اگر نا امید شوید و دیگر کار نکنید ولی الماس ها در صد متری شما باشند چه ؟ هرگز خود را میبخشید و دیگر هیچ وقت حسرت نمیخورید ؟ پس در نوشتن هم اینگونه باشید وقتی دو صفحه نوشتی و چیز جذابی پیدا نکردید بروید سراغ صفحه سوم نشد، چهارم نشد ..... حالا فکر کنید آن صد متر را هم کندید و به الماس ها رسید آن زمان چه میکنید خوش حال می شوید و آن را به امان خدا میسپارید ؟ نه شروع میکنید به استخراج الماس . پس وقتی به یک ایده جذاب در نوشتن رسیدید سریع به استخراج آن مشغول شوید که گذر  زمان دزد های زیادی دارد که دست شما را از آن معدن الماس دور نگهدارد و یا جوری آن را از  شما بگیرد که خودتان هم متوجه چیزی نشوید . هیچ گنجی بی رنج نیست و گنج نوشتن هم از این ماجرا مستثنا ، اما چیزی که گنج نوشتن را جذاب میکند این فضای دلنشینی است که دارد وقتی کلنگ خودکار ما روی کاغذ فرود می آید مسیر عجیبی را طی میکند ، مسیری که از یک چرتگو شروع میشود و به گنج ختم و این اعجاز نوشتن است که گاهی خود نویسنده را به شوک فرو میبرد . مدت هاست به این نتیجه رسیده ام که شاهکار ها وقتی خلق میشوند که نمیدانی داری چه کار میکنی و زمانی که به خودت می آیی میگویی این ها کار من است و دنبال معنای واقعی کار خودت هستی . از نظر من یک اثر زمانی فوق العاده میشود که هیچ کس صد در صد نداند چه میخواهد بگوید . راستی من در این متن چه میخواستم بگویم ؟....

نظرات  (۱)

 

شاید دوست چرت گوی شما هدفش چرت گوی شما هدفش چرت گویی بود

شاید اگه چرت نمی‌گفت حرف دلخواه شما رو میگفت الان مورد توجه شما نبود 

شاید دیگه راستان نمیرستن شاید دیگه چرت گویان در جهان قوی دستن

چرتگو باشید

مثل نویسنده

 

 

پاسخ:
سلام ، تشکر از شما  ، حمایت از چرتگویان به هر شکل کاری پذیرفته ای است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی